قک کنم حدود یه هفته پیش بود که یه متنی راجب اینکه مادرا احتمالا از طریق کار خونه خودشونو حتی تو بدترین شرایطم آروم میکنن نوشتم این هفته اومدم یکم بیشتر راجب ارامش صحبت کنم

این چند تا جمله ای که جلوتر میگم از کتاب مینیمالیسم دیجیتاله که نشر میلکان امسال منتشرش کرده و اوایل با فکر اینکه لابد توام میخوای همون حرفا رو بزنی بگی گوشی فلانه و اینا شرو کردم اما پر از چیزای جذاب بود. این تیکه ای که بیشتر دربارش مینویسم مربوط به خلوت و پیاده رویه.

این فصلشو با این مقدمه شرو میکنه که لینکن بعضی شبا تو یه کلبه تنها میمونده و فکر میکرده بعد میاد شرو میکنه حرف زدن از خلوت میگه که برخلاف چیزی که ما فک میکنیم خلوت تنهایی فیزیکی نیست یا جدایی فیزیکی. یعنی لازم نیست برای اینکه خلوت کنیم بریم شمال تو یه کلبه وسط جنگل. خلوت در ذهن ما رخ میده و حالتیه که ذهن ما از گرفتن داده ی ورودی از ذهن دیگران آزاد باشه. این خیلی تعریف مهمیه از چندین منظر اول اینکه ومی نداره برای خلوت کردن خیلی دور بریم یا حتی محیطمونو تغییر بدیم و دوم اینکه گوش دادن آهنگ و پادکست و حتی کتاب خوندنم خلوت محسوب نمیشه چون ذهن ما هنوز داره ورودی میگیره.

حالا چرا خلوت؟ توی کتاب سه تا مزیت برای خلوت میگه:

  • ایده های جدید
  • درک خویشتن
  • نردیکی به دیگران

و بعد میگه که دوره های منظم خلوت در کنار معاشرت با بقیه ی آدما باعث شکوفایی ذهن میشه. بعد یکمی جلوتر حالتی رو مطرح میکنه و اسمشو میذاره محرومیت از خلوت و اینطوری تعریفش میکنه که حالتیه که در آن تقریبا هیچ وقت با افکارمون تنها نیستیم و هیچ زمانی از دست افکار دیگران در امان نیستیم. حالا این حالت چه بلایی سر ما میاره؟ در واقع باید بگیم که با محرومیت از خلوت تقریبا تمام خوبیاشو از دست میدیم مثل اینا:

  • توانایی شفاف سازی مشکلات
  • تحت کنترل گرفتن احساسات شخصی
  • ایجاد شجاعت اخلاقی
  • تقویت روابط و.

و خب همه ی اینا در نهایت باعث میشه کیفیت زندگیمون پایین بیاد.

تا اینجا یه خلاصه ی جم و جور از چیزی که تو کتاب بود گفتم حالا یکمم برگردیم به حال و احوال خودم. این مدت تقریبا از ۱۰ ۱۱ دی یه سری مساله بود که باید میشستم در موردشون فکر میکردم به نتیجه میرسیدم و تصمیم میگرفتم اما هر کاری که شد کردم تا این موضوع یه ماه و ۱۹ روز عقب بیوفته اینطوری بگم که هر وقت یکمی ام وقت خالی داشتم سریع میرفتم توی یه اپلیکیشن سرگرم کننده و انقد توش میگشتم تا اون موضوع بازم تا حد توانم عقب بیوفته و این دو سه روزی که داشتم این کتابو میخوندم دیدم این چند وقت حتی یه کوچولو ام با خودم خلوت نکردم. البته این مسائل اخیر احتمالا تنها مشکلم نیست یه چیز دیگه ام که برای خودم مساله اس اینه که نمیتونم به یه تعریف مشخص از خودم علایقم و شخصیتم برسم و قبلا حتی یه درصدم نمیتونستم حدس بزنم که ممکنه یه چنین چیزی هم وحود داشته باشه.

خلاصه که این کتاب برام خیلی مفید بود تا اینجا به اضافه ی اینکه تو ایده هایی که برای خلوت کردن میده پیاده روی رو مطرح میکنه چیزی که تو یه پست باید در موردش مفصل صحبت کنم اما از پریروز تا الان هر روز هفت هزار قدم پیاده روی کردم هر چند با موسیقی بوده اما احساس خوبی داره و همینا دیگه:)


مشخصات

آخرین جستجو ها